دکتر جعفر صابری من میخوامش!

ساخت وبلاگ

من میخوامش!

با کمی شرم اما سبر و محکم در انتهای صحبت هایم پاسخم را فقط یک جمله گفت :من میخوامش!

سالهاست که این گونه جملات را از دها نفر شنیده ام من میخوامش ،من خوشبختش میکنم ،ما میتونیم به همه چی برسیم و ... اما چند سال بعد حرفها و توهین ها و خلاصه جدایی ها !

تجربه به من نشان داده بیشتر اینگونه دوست داشتن ها بعد از مدتی به رابطه های سردی منجرب میشه و طرفین بیش از زمان دوست داشتن هایشان از هم متنفر میشوند و صحبت از فاصله های زیادشان با یک دیگر میکنند.

یک بار دیگر به دوست جوانم گفتم :

عالم عاشق ز عالم ها جداست

عشق اسطرلاب اسرار خداست

طرفین بخصوص جوانان با تربیتی که در خانواده داشتن و همیشه به آنچه دوست داشتن رسیدن برایشان حذف رسیدن به دلدار است همین!

مثل یک تشنه که نیتش سیراب شدن است،مثل یک گرسنه که فقط می خواهد سیر شود،مثل یک ورزشکار که حدفش قهرمانی است و مثل یک کوهنورد که حدفش فتح قله است هرچه بلندتر بهتر هرچه دست نیافتنی تر عالی تر این همه ی هدف او است و در پایان او است که می ماند با یک شی بدست بدست آورده شده که دیگر هیچ ارش و جزابیتی برایش ندارد!

من میگویم: بیشتر ما به دنبال بدست آوردن هستیم که از دست بدهیم!

شایسته است پس از دست یافتن به خواسته هایشان یاد بگیرند که چگونه آن را حفظ نمایند ،با پذیرش و درک متقابل با صبرو حوصله نشان دادن بیشتر از گذشته !

دوست من آقا جان اگر تو عاشق خنده اش در جمع شوخ طبعی هایش اجتماعی بودنش و یا لباسها و آرایشش بودی حالا باید بدانی این همان خود اوست و تو میتوانی او را تغییر دهی و قرار هم نیست تغییری صورت گیرد تو مالک هیچ چیز او نیستی و همین طور خانم محترم شما نیز فراموش نکن این همان مردی بود که تو اینگونه عاشق دلبری هایش شدی و امروز نمی توانی به این رفتارش عکس العمل مخالف نشان دهی او این گونه است با رفتارش دلربایی میکند و هر زمان امکان دارد دل کس دیگری را ببرد !

خانم جوانی می گفت من فکر میکردم بعد از ازدواج می توانم او را تغییر بدهم !و مرد دیگری میگفت : او عاشق من بود گفتم شاید بخاطر من از کارهای گذشته دست بردارد!

دوستان نمیگویم نمیشود اما متاسفانه باید بگویم بسیار دشوار است ...خیلی دشوار تا حد غیر ممکن !

حالا اگر میخواهید یا حق

جعفر صابری

و چه زیبا گاندی به عشقش مینویسد:

خوبِ من ، هنر در فاصله هاست
زیاد نزدیک به هم می سوزیم و زیاد دور از هم یخ می زنیم.
تو ، نباید آن کسی باشی که من می خواهم ،
و من نباید آنکسی باشم که تو می خواهی .
کسی که تو از من می خواهی بسازی

یا کمبودهایت هستند یا آرزوهایت .

من باید بهترین خودم باشم برای تو

و تو باید بهترین خودت باشی و بشوی برای من ….

خوب ِ من ، هنرِ عشق در پیوند تفاوت هاست

و معجزه اش نادیده گرفتن کمبودها

تـمام غصه ها از همان جایی آغاز می شوند

که ، ترازو بر می داری می افتی به جان دوست داشتنت .

انـدازه مـی گـیـری!
حسـاب و کـتـاب مـی کـنـی!
مقـایـسـه مـی کـنـی!
و خدا نـکـنـد حسـاب و کـتـابـت بـرسـد

بـه آنـجـا کـه زیـادتر دوستش داشته ای،

کـه زیـادتـر گذشـتـه ای،
که زیـادتـر بـخـشـیـده ای،
به قـدر یـک ذره،
یک ثانیه حتی!
درست از همانجاست که توقع آغاز می شود

و توقع آغاز همه ی رنج هاست ………

زندگی ست دیگر...
همیشه که همه رنگ‌هایش جور نیست ،
همه سازهایش کوک نیست ،
باید یاد گرفت با هر سازش رقصید ،
حتی با ناکوک ترین ناکوکش،
اصلا رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کن،
حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گردد،
به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند ،
به این سالها که به سرعت برق گذشتند،
به جوانی که رفت،
میانسالی که می رود،
حواست باشد به کوتاهی زندگی،
به زمستانی که رفت ،
بهاری که دارد تمام می شود کم کم،
ریز ریز،
آرام آرام،
نم نمک...
زندگی به همین آسانی می گذرد.
ابرهای آسمان زندگی گاهی می بارد گاهی هم صاف است،
بدون ابر بدون بارندگی


موضوعات مرتبط: سر مقاله

دکتر جعفر صابری...
ما را در سایت دکتر جعفر صابری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jafar-saberio بازدید : 26 تاريخ : سه شنبه 26 دی 1402 ساعت: 13:48